شعر در وصف مسجد جمکران
در مسجد دوست بوى جان پیچیده ست
در مسجد دوست بوى جان پیچیده ست
|
انفاس خوشش به جمکران پیچیده ست |
|
امروز درین محفل روحانى ما |
|
عطر خوش صاحب الزمان پیچیده ست |
|
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم |
|
از بندگى حضرت معبود زدیم |
|
این التفات ما بدوست امروزى نیست |
|
یک عمر دم از مهدى موعود زدیم |
|
دیشب که رقم ز امر خدا مى کردند |
|
دلسوختگان ترا صدا مى کردند |
|
اى کاش که کاتبان قسمت امروز |
|
دیدار ترا قسمت ما مى کردند |
|
من چشم به خورشید و به نورش دارم |
|
در دل قبس از طور ظهورش دارم |
|
صد بار اگر بمیرم و خاک شوم |
|
باز آرزوى درک حضورش دارم |
|
اى دلشده اى که یار مهدى باشى |
|
یک عمر در انتظار مهدى باشى |
|
امروز درین جمع مشو غافل ازو |
|
شاید که تو در کنار مهدى باشى |
|
هر چند ره طلب بسى باریک ست |
|
و ایام فراقش چو شب تاریک ست |
|
خوش باش که از پرتو خورشید امید |
|
پیداست ظهور حضرتش نزدیک ست |
|
از غیب جمال سرمدى پیدا شد آئینه |
|
حسن ایزدى پیدا شد |
|
از گلشن عسکرى و باغ نرگس |
یک شاخه گل محمدى پیدا شد
